زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
از غـمت خـالق دادار به هم میریزد دلم از اشک تو ای یار به هم میریزد دخترم گریه مکن قلب مرا میشکنی پـدرت عـاقـبت کـار به هـم میریـزد زودتـر از همه آیی تو کـنـارم زهـرا بعـد تو حـیـدر کـرار به هم میریـزد بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند محسنت در پس دیوار به هم میریزد عطر جنّت بود از سینۀ تو زهرا جان آنهم از تیـزی مسمار به هم میریزد زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند جسمش از کینۀ بسیار به هم میریزد هر که در کوچه نزَد ضربه، تلافی بکند کـربلا، پیکـر خونبار به هم میریزد آن قدر با تو بگویم که تن یـوسف تو زیر ده نعل، دو صد بار به هم میریزد گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین گیسویش در کف اغیار به هم میریزد |